تماشاگران روی سکوها، نام «علی کریمی» را فریاد زدهاند. لیدر فریاد میزند و آنها را آرام میکند. بعد شروع میکند با صدایی بلند، به سخنرانی برای هواداران: «ما سیاسی نیستم، اینجا هم جای شعار سیاسی نیست. شما شعار میدهید، فردا من باید بروم جواب پس بدهم. همین الان میگویم، هر کسی یک بار دیگر شعار سیاسی بدهد، خودم میفروشمش. خودم میفروشمش.»
یکی از میان جمعیت فریاد میزند: «آقا شعار ندهید. تمامش کنید.» یکی دیگر فریاد میزند: «علی کریمی شعار سیاسی نیست.» لیدر دیگری میگوید: «علی پروین را تشویق کنید. اسم کریمی را نشنوم.»
لیدرهای استقلال و پرسپولیس چه کسانی هستند و چگونه در ورزشگاهها، دستورات نهادهای امنیتی را اجرا می کنند؟
امنیتی های رژیم در حوزه ورزش و بویژه فوتبال، به عنوان امکانی برای کسب درآمد که همزمان پتانسیل بالائی برای تجمعات اعتراضی را هم داراست، برنامه ویژه ای داشته اند. درقدم اول نهادهای امنیتی باشگاه های فوتبال را زیر چتر خود گرفتند. سیلی از مدیران عامل سپاهی و امنیتی را به باشگاه ها گسیل کردند.
عباس وکیل، علی آقامحمدی، اکبر غمخوار، عزیزالله محمدی، مصطفی آجرلو، مهدی تاج، کریم ملاحی، بهزاد کتیرایی، حسن ضیاآذری، ناصر شهسواری، محمدحسن انصاریفرد، حبیب کاشانی، عباس انصاریفرد، محمد رویانیان، امیررضا واعظی آشتیانی، علی فتحاللهزاده، محمد آخوندی، مهدی فراهانی، محمود شیعی، عبدالکاظم طالقانی، ایرج عرب، و جعفر سمیعی از جمله کسانی هستند که در مقاطع گوناگون برای استفاده از سوابق امنیتی و نظامی اشان به فدراسیون و باشگاه های فوتبال فرستاده شدند.
همه اینها در زمانه ای رخ داد که صدا و سیما حق پخش باشگاه ها را پرداخت نمی کرد. مسئولین ورزشگاه آزادی در مسیر درآمدزائی باشگاه ها از طریق فروش بلیط سنگ اندازی می کرد. بالارفتن قیمت ارز توان باشگاه ها برای پرداخت بدهی بازیکنان و مربیان خارجی را به شدت کاهش داده، و باشگاه بدهکار شده بودند. این شرایط زمینه را برای گسیل امنیتی های ثروتمند شده فراهم تر می کرد. زیرا که این برگماشتگان، بواسطه سوابق امنیتی و نظامی خود، دست به جیب هم بودند.
ورزشگاه ها که در بازی های بزرگ دهها هزار جوان را در خود جای می دهد، در دوره های گوناگون و بویژه در دوره اوج گیری جنبش انقلابی زن زندگی آزادی، پتانسیل بزرگی برای اعتراض علیه دیکتاتوری ولی فقیه را در خود دارد. جمهوری اسلامی برای جلوگیری از تجمعات اعتراضی و مقابله با مردم معترض، بویژه جوانان، و علی الخصوص دختران و زنان جوان شیوه های نخ نمائی را بکار گرفته و کماکان بکار می گیرد.
بازی های فوتبال را بدون تماشاگر برگزار می کنند. دوران این موج، که در دوران کرونا در یک دوره محدود در بسیاری از کشورها براه افتاد، اینجا بسیار بسیار طولانی تر از دیگر کشورهای جهان طول کشید. پس از اوجگیری جنبش انقلابی در سال گذشته، مجددا حضور تماشاگران ممنوع شد. این ممنوعیت اکنون به محدودیت تبدیل شده است. در ورزشگاه آزادی تنها بیست درصد ظرفیت ورزشگاه بلیط می فروشند.
تحمیل کانون های هواداران به باشگاه ها هم ادامه همین سیاست های امنیتی بوده است. ازاوایل دهه نود لیدرها از زیر بوته سربلند کردند. مسئولیت لیدری به اراذل و اوباش سپرده شد. سپاه و سازمانهای امنیتی اینها را از بین زندانیان انتخاب می کردند. دوران ممد بوقی، سهراب بوقی، حسن تارزان، حسن شلقم، علی کشکبادمجان، و رضا چاچا، که به عشق فوتبال و هواداران در بوق هایشان می دمیدند را به پایان رساندند.
اولین کانون هواداری توسط اکبر غمخوار، مدیرعامل پرسولیس، در سال ۱۳۸۱ پایه گذاری شد. پس از آن، باشگاههای استقلال، سپاهان و فدراسیون فوتبال اقدام به تشکیل کانونهای هواداری کردند. در آن زمان بوقچیها بهعنوان سر لیدرهای هر باشگاه انتخاب شدند. بوقچی ها هشت سال بعد جای خود را به لیدرهای دستچین امنیتی ها دادند.

شنیدهها در مورد عباس اسماعیلبیگی (عکس بالا)، سرلیدر باشگاه پرسپولیس، حکایت از آن دارد که او سال ۱۳۸۸ در بازداشتگاه کهریزک و کنار بازجویانی دیده شده که بازداشت شدگان را زیر فشارهای جسمی و روانی قرار میدادند. افشار لفظی، لیدر استقلالی هم، در سال ۱۴۰۰ در جریان سخنرانی مصطفی آجرلو، حاضران را مجبور کرده بود در دفاع از این مدیر عامل امنیتی شعارِ وای اگر آجرلو حکم جهادم دهد، بدهند.
نظر شما در مورد این نوشته چیست؟