تراژدی حامد اسماعیلیون (پس از شکّرخواری رضا پهلوی در مورد دادخواهی) – ویدئو

اتحاد کارگران انقلابی ایران: پخش ویدئویی از رضا پهلوی، که در آن وی در مورد دادخواهی خانواده های جانباختگان بطور اخص، و مردم کشورمان بطور اعم شکّرخواری کرده است، واکنش های بسیاری بدنبال داشت. اینکه شخصی مانند رضا پهلوی که خود و خانواده اش باید در دادگاه مردمی پاسخگوی دادخواهی مردمی باشد که جان و مال و ثروتشان توسط آنان به غارت رفته است، بخواهد درمورد دادخواهی حرف بزند، از یک طرف، و اینکه وی خانواده دادخواهان را عقده ای نامیده و آنها را دعوت به بخشیدن قاتلین فرزندانشان می کند از طرف دیگر، موجی از نفرت علیه وی برپا کرده است. کانال تلگرامی «کارگاه دیالکتیک» در همین رابطه و دوراهی ی که حامد اسماعیلیون دچارش شده است مطلبی منتشر کرد، که سایت ما آنرا بازنشر می دهد.


این اظهار نظر شازده پهلوی دلالت‌های بسیاری دارد و‌ حتی می‌تواند برای کسانی که تاکنون با «نیتی خوب» و عملگرایانه، به رویکرد وحدت («همه با هم») دعوت می‌کردند، مسایل زیادی را روشن‌ سازد. چون اظهارات شازده دیگر جایی برای رویه‌ی «انشالله گربه است» باقی نمی‌گذارد. [همه‌چیز در شتابی گریزناپذیر به‌سمت شفافیت پیش می‌رود؛ دست‌کم تفاوت‌ راه‌ها و چشم‌اندازها هرچه‌بیشتر عیان می‌شود].

ازجمله‌ی این موارد، رویکرد صریح شازده برای تدارک چتر حفاظت برای سرکوب‌گران و جنایتکاران جمهوری اسلامی در تحولات سیاسی آتی‌ست که نشان می‌دهد تاکیدات مکرر پیشین وی مبنی بر  اینکه «نیروهای سپاه و بسیج هم فرزندان ایران هستند»، صرفا از جنس تعارفات سیاسی بی‌پشتوانه نبوده است. بلکه به تلافی حمایت‌های آشکار و پنهان جمهوری اسلامی از فرآیند عروج سیاسی سلطنت‌خواهی (در برابر بخش‌های مترقی اپوزیسیون*)، شازده‌ هم وظایفی برعهده دارد که همانا مشارکت فعال در تضمین جایگاه ویژه‌ و‌ مرجح حاکمان و جنایتکاران کنونی در نظام سیاسی آتی‌ست. بی‌گمان، گام نخست برای تدارک و تضمین چنین‌ جایگاهی، مصون‌سازی حاکمان/قاتلان در برابر عدالت و دادخواهی‌ست؛ همانند تجربیات مشابهی که در بسباری از گذارهای سیاسی صوری از نظام‌های دیکتاتوری رخ داد (از اسپانیا، شیلی تا آرژانتین، آفریقای جنوبی و غیره).

 اما پرسش مهمی که در اینجا پیش می‌آید ناظر بر موضع سیاسی حامد اسماعیلیون است. چون به‌اعتبار کارنامه‌ی سیاسی و گفته‌های خود اسماعیلیون، تمام پروژه‌ی سیاسی او مرهون و معطوف به وفاداری به جنبش دادخواهی‌ست. پس، اکنون اسماعیلیون قاعدتا باید در برابر این دو راهی قرار گرفته باشد که تا کجا حاضر است جاده‌صاف‌کن و سوخت‌رسان ماشین ارتجاعی‌ای باشد که ضدیت بنیادی‌اش با اصلی‌ترین دغدغه‌ی اسماعیلیون (دادخواهی) اینک بیش از همیشه آشکار شده است. [اینک حتی سکوت او نیز انتخاب یکی از این دو راه است]. اسماعیلیون علی‌الاصول قادر نخواهد بود به همراهی با این مسیر منحط ادامه دهد، مگر اینکه هرچه‌بیشتر بنیان هویت سیاسی و‌ سرمایه‌ی اجتماعی خود را تخریب کند (ازجمله اینکه تعاریف خویش از جنبش دادخواهی را تا حد نیازهای مرتجعان فروبکاهد).

اسماعیلون پس از چرخش سیاسی به‌سمت ائتلاف با جبهه‌ی راست ناسیونالیست و سلطنت‌طلب، وارد پروسه‌ای شده است که خواه‌ناخواه از زندگی خودش داستانی «ماندگار» خلق خواهد کرد: او شخص اول داستانی‌ست که تاریخ از چندی پیش در کار  نوشتن آن است. به‌نظر می‌رسد که به‌زودی در کتاب‌های تاریخ از «تراژدی اسماعیلیون» به‌سان تالی تراژدی رابرت اوپنهایمر یاد خواهد شد. پرسش این است که آیا او فاعلیت‌ انسانی‌اش را باز پس خواهد گرفت؟

* پی‌نوشت: شیوه‌ی عروج سیاسی سازمان حماس از دل مبارزات خلق فلسطین نمونه‌ی تاریخی مهمی‌ست که نشان می‌دهد چگونه یک دولت سرکوبگر می‌کوشد – با کمک سایر قدرت‌های جهانی و منطقه‌ای – زمینه‌ی عروج نوع اپوزیسیون مورد علاقه‌ی خود را فراهم سازد. در این مورد مشخص، دولت اسرائیل با کمک سایر قدرت‌‌های امپریالستی و قدرت‌های ارتجاعی منطقه‌ قادر شد بنیادگرایی اسلامی حماس را در برابر نیروهای سکولار چپ یا متمایل به چپ به قدرت برساند، تا پتانسیل‌های رهایی‌بخش مقاومت فلسطین و حمایت‌های بین‌المللی از آن را مهار کند.

دادخواهی رهایی‌بخش

نه‌ می‌بخشیم نه فراموش می‌کنیم

ژن ژیان ئازادی

انقلاب ادامه دارد

جنبش دادخواهی

تراژدی حامد اسماعیلیون


کانال تلگرامی اتحاد کارگران

وب‌نوشت روی WordPress.com.

%d وب‌نوشت‌نویس این را دوست دارند: