اشاره شد که دانشگاه توانسته است نقش تزریق خون به قیام انقلابی مردم را ایفا کند. اما مهمترین بخش این عملکرد نه در محتوا رسانی که در فرم و محل قرارگیری جایگاه دانشگاه در کلیت جامعه انقلابی است ( البته نمیتوان نقش پررنگ بعضی از شعارهای دقیق و به موقع از دانشگاه که قلب استبداد و نفی هرگونه ستم را نشانه گرفته است را نادیده گرفت، اما دوران توهم جلوداری دانشگاه نیز به پایان رسیده است. دوران لیدری هرچیز و هرکس نسبت به مردم باید به پایان برسد).
مهمترین بخش این یاریرسانی در فرم، اِشغالِ روزهای اعتراض است (شبهای اعتراض در دست مردمِ خیابان است). دانشگاه به خوبی توانسته است این فاصله زمانی را در خود حل کند و آغازگر روزی باشد که شبش متفاوت، اما در ادامه است و به پیش است (اگر این گپ زمانی پر نشود، انگیزه و استمرار اعتراض خیابانی لنگ میزند).
دومین بخش تاثیرگذاری فرمیک دانشگاه، تلاش برای نزدیک شدن و پیوند با خیابان است. اکنون فاصلهی صحن و میدانهای دانشگاه با سَر در، بسان خاکی است که گرفته شده است و باید وجب به وجب و با کارهایی شبیه به استراتژی جنگی پس گرفته شود!! این اصلا کار سادهای نیست. همین آگاهی که ما داریم را نظامِ تفکیکگر سرکوب نیز از سمت خود دارد. دلیل مخفی کردن دانشگاه پشت پرده و نرده، و صفوف یگانهای ویژه در سردرها و شلیک گلوله و ساچمه و اشکآور به محض نزدیک شدن به «زمینِ اصلی»، دقیقا همین است. پیوند بیش از این دانشگاه با خیابان و روز با شب برای این سیستم بسیار مخاطرهآمیز است.
سومین مسیر بنیادی که دانشگاه توانسته است فرمی و محتوایی به پیش بکشد، همانا راه و رسم خواهرانگی و خواهرانگی و خواهرانگی و برادری است. دلیل تاکیدم بر «خواهرانگی» پیش از هر چیز خاستگاه این قیام و محوریتش است آنطور که تاریخ خواسته است! وگرنه به هیچ عنوان نمیشود انگیزههای طبقاتی و ستم قومی را در این قیام نادیده گرفت. بنابراین تاکید بر خواهرانگی نه نفی برادری است نه مجوزی برای ورود به بحثهای احمقانه دوگانهسازی همچون مرد یا زن و نه نفی سایر اشکال ستم، امروز شعار «مرد میهن آبادی» در دانشگاه همانقدر اشتباه است که شعارهای بیمحتوای فحشزده. هر دوی این ماسکها فضا را برای اختهسازی و سرکوب قیام از سمت بلغورکنندگان معانی مستقر در بنگاههای بلندگو به دست سیستم، مهیا میسازد.
خلاصه آنکه دستهامان که فارغ از جنسیت اما متناسب با مسیر تاریخ (که گرفتن حق زن جزو اصلی آن است) در دست یکدیگر است، پیامی واضح و روشن است که به خیابانها و درون خانوادهها راه پیدا میکند.
اما چهارمین نکته بسیار مهم در فرم، نقش «اعتصاب» در رابطهی میان دانشگاه و خیابان است. بله، همراهی و پشتیبانی دانشگاه از اعتصابات بسیار کلیدی است، اگر قدمهای خود دانشگاه را سست نکند! یک توضیح ساده و صریح وجود دارد. از آنجا که اعتصاب دانشگاهی ارتباط مستقیمی با تولید مادی در چرخه اقتصاد ندارد، اگر اعتصاب فقط به معنای تعطیلی کلاسها و خالی کردن دانشگاه باشد، نه تنها مفید نیست که به صورت آنی فضای اعتراضی دانشگاه را متضرر میکند (تعارف نداریم، برای بخشی از بچه ها، زمان خوبی برای برگشت به شهر زادگاه یا … است).
در آخر باید متذکر شد که رفیقان زیادی از ما در بند هستند. مقاومت و تلاش تا آزادی آخرین نفر، نه فقط وظیفه اخلاقی و رفیقانه ماست که خود کنشی اساسی در راستای استمرار قیام و ادامه راهشان است.
فراموش نکنیم که فردا، یعنی ۱۶ آذر ۱۴۰۱ اگرچه که قطعا متفاوت خواهد بود، اما نه اولین روز اعتراض ما بوده است و نه هر شکلی هم که پیش برود، آخرینِ آن خواهد بود. «ما» بیش از هر زمان دیگری ذوقِ یکدیگر را داریم و آروزهایی که از پس اینهمه عمر و جوانی فرورفته در تاریکی، رنگ گرفته است. همین برای ادامه کافیست….
پ ن: توضیح اینکه این مطلب در ادامه بحث های است که در شورای صنفی دانشجویان کشور حول اعتراضات دانشجوئی و پیوند آن با جنبش های دیگر، و بویژه جنبش طبقاتی طبقه کارگر نوشته شده است.